لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
دسته بندی : وورد
نوع فایل : word (..DOC) ( قابل ويرايش و آماده پرينت )
تعداد صفحه : 22 صفحه
قسمتی از متن word (..DOC) :
16
موضوع:
بحث در حديث كميل از امير الومنين عليه السلام پيرامون ولايت فقيه
أعُوذُ بِاللَهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيمِ
بِسْـمِ اللَهِ الـرَّحْمَنِ الـرَّحِيمِ
وَ صَلَّي اللَهُ عَلَي سَيِّدِنَا مُحَمَّدٍ وَ ءَالِهِ الطَّيِّبِينَ الطَّاهِرِينَ
وَ لَعْنَةُ اللَهِ عَلَي أعْدَآئِهِم أجْمَعِينَ مِنَ الآنَ إلَي قِيَامِ يَوْمِ الدِّينِ
وَ لاَ حَوْلَ وَ لاَ قُوَّةَ إلاَّ بِاللَهِ الْعَلِيِّ الْعَظِيمِ
متن روايت كميل از «نهج البلاغة» سيّد رضيّ رحمة الله عليه و شرح فقرات آن بطور اختصار:
3
يكي از أدلّة ولايت فقيه كه هم از جهت سند و هم از جهت دلالت ميتوان آنرا معتبرترين و قويترين دليل بر ولايت فقيه گرفت، روايت سيّد رضيّ أعلي الله مقامه در «نهج البلاغة» است كه أميرالمؤمنين عليه السّلام به كُمَيل بن زياد نَخعيّ فرمودهاند.
فَفِي «نَهْجِ الْبَلا َ غَةِ» مِنْ كَلاََمٍ لَهُ عَليْهِ السَّلاَمُ لِكُمَيْلِ بْنِ زِيَادٍ النَّخَعِيّ:
قَالَ كُمَيْلُ بْنُ زِيَادٍ: أَخَذَ بِيَدِي أَمِيرُالْمُؤمِنِينَ عَلِيُّ بنُ أَبِي طَالِبٍ عَلَيْهِ السَّلا َ مُ فَأَخْرَجَنِي إلَي الْجَبَّانِ؛ فَلَمَّا أَصْحَرَ تَنَفَّسَ الصُّعَدَآءَ ثُمَّ قَالَ: يَا كُمَيْلُ! إنَّ هَذِهِ الْقُلُوبَ أَوْعِيَةٌ فَخَيْرُهَا أَوْعَاهَا؛ فَاحْفَظْ عَنِّي مَا أَقُولُ لَكَ.
«كميل بن زياد ميگويد: أميرالمؤمنين عليّ بن أبي طالب عليه السّلام دست مرا گرفت و به سوي صحرا برد. همينكه در ميان بيابان واقع شديم، حضرت نفس عميقي كشيد و سپس به من فرمود: اي كميل! اين دلها ظرفهائي است و بهترين اين دلها، آن دلي است كه ظرفيّتش بيشتر، سِعه و گنجايشش زيادتر باشد. بنابراين، آنچه را كه من بتو ميگويم حفظ كن و در دل خود نگاهدار!» سپس ميفرمايد:
النَّاسُ ثَلا َ ثَةٌ: فَعَالِمٌ رَبَّانِيٌّ، وَ مُتَعَلِّمٌ عَلَي سَبِيلِ نَجَاةٍ، وَ هَمَجٌ رَعَاعٌ؛ أَتْبَاعُ كُلِّ نَاعِقٍ، يَمِيلُونَ مَعَ كُلِّ رِيحٍ، لَمْ يَسْتَضِيئُوا بِنُورِ الْعِلْمِ وَ لَمْ يَلْجَـُوا إلَي رُكْنٍ وَثِيقٍ.
«مجموعة أفراد مردم سه طائفه هستند: طائفة أوّل: عالم رَبّاني است. گروه دوم: متعلّمي است كه در راه نجات و صلاح و سعادت و فوز گام برميدارد. و دستة سوّم: أفرادي از جامعه هستند كه داراي أصالت و شخصيّت نبوده، ومانند مگس و پشّههائي كه در فضا پراكندهاند ميباشند.
اين دستة سوّم، دنبال كننده و پيروي كنندة از هر صدائي هستند كه از هر جا برخيزد؛ و با هر بادي كه بوزد در سمت آن حركت ميكنند؛ دلهاي آنان به نور علم روشن نگرديده؛ و قلبهاي خود را از نور علم مُنَّور و مُستَضيي و روشن نگردانيدهاند؛ و به رُكنِ وثيق و محلِّ اعتمادي كه بايد إنسان به آنجا تكيه زند، متّكي نشده و پناه نياوردهاند.»
3
يَا كُمَيْلُ! الْعِلْمُ خَيْرٌ مِنَ الْمَالِ؛ الْعِلْمُ يَحْرُسُكَ، وَ أَنْتَ تَحْرُسُ الْمَالَ؛ الْمَالُ تَنْقُصُهُ النَّفَقَةُ، وَ الْعِلْمُ يَزْكُوعَلَيالاْءنْفَاقِ؛ وَ صَنِيعُ الْمَالِ يَزُولُ بِزَوَالِهِ.
«اي كميل! علم از مال بهتر است؛ علم، تو را حفظ و نگهداري مينمايد، ولي تو بايد مال را نگهداري كني؛ مال بواسطة خرج كردن و إنفاق، نقصان و كاهش مييابد؛ ولي علم در أثر إنفاق و خرج كردن زياد ميشود و رشد و نُموّ پيدا ميكند؛ و نتيجه و آثار مال، به زوال آن مال از بين ميرود.»
وَ صَنِيعُ الْمَالِ يَزُولُ بِزَوَالِهِ. وقتي خود مال از بين رفت، پديدهها و آثاري هم كه از آن بدست آمده ـ هر چه ميخواهد باشد ـ از بين ميرود. مِنْ باب مثال: كسي كه مال دارد، با آن مال سلطنت و حكومت ميكند؛ مردم را گردِ خود جمع مينمايد؛ و بر أساس مال خيلي كارها را انجام ميدهد؛ همينكه آن مال از بين رفت، تمام آن آثار از بين ميرود؛ مردم ديگر هيچ اعتنائي به وي نميكنند و شرفي براي او قائل نميشوند؛ و اين شخص كه بر أساس اتّكاء به مال، در دنيا براي خود دستگاهي فراهم كرده بود، همينكه مالش از بين ميرود، تمام آن آثار كه مصنوع و پديدة مال است، همه از بين ميرود. يَا كُمَيْلُ! الْعِلْمُ دِيْنٌ يُدَانُ بِهِ؛ بِهِ يَكْسِبُ الاْءنْسَانُ الطَّاعَةَ فِي حَيَوتِهِ، وَ جَمِيلَ الاْحْدُوثَةِ بَعْدَ وَفَاتِهِ. وَ الْعِلْمُ حَاكِمٌ وَ الْمَالُ مَحْكُومٌ عَلَيْهِ.
«اي كميل! علم، قانون و دستوري است كه مُتَّبَع است و مردم از آن پيروي ميكنند. بواسطة علم، إنسان در حيات خود راه إطاعت را طيّ ميكند، و بعد از خود آثاري نيكو باقي ميگذارد. علم حاكم است و مال محكومٌ عليه.» هميشه علم بر مال حكومت دارد. فرق ميان علم و مال اين است كه: علم هميشه در درجة حكومت بر مال قرار گرفته است؛ مال بدست علم تصرّف ميشود و در تحت حكومت علم به گردش در ميآيد.
5
يَا كُمَيْلُ! هَلَكَ خُزَّانُ الاْمْوَالِ وَ هُمْ أَحْيَآءٌ؛ وَالْعُلَمَآءُ بَاقُونَ مَابَقِيَ الدَّهْرُ؛ أَعْيَانُهُمْ مَفْقُودَةٌ و أَمثَالُهُمْ فِي الْقُلُوبِ مَوْجُودَةٌ.
«اي كميل! خزينه كنندگان و جمع آورندگان أموال از مردگانند ـ در حالتي كه بظاهر زنده هستند ـ أمّا علماء تا هنگامي كه روزگار باقي است پايدارند. گرچه جسدهاي آنها و هيكلهاي آنان مفقود شده و از بين رفته و در زير خاك پنهان شده باشد، ولي أمثال و آثار آنها در دلها موجود است؛ و حيات آنها در دلها سرمدي و أبدي ميباشد.»
هَا! إنَّ هَنـهُنَا لَعِلْمًا جَمًّا (وَ أَشَارَ إلَي صَدْرِهِ) لَوْ أَصَبْتُ لَهُ حَمَلَةً!
«آه! (متوجّه باش!) در اينجا عِلمي است متراكم و أنباشته شده (و با هَنـهُنَا حضرت إشاره به سينة شريف كرده و فرمودند:) اي كاش حامليني براي اين علم مييافتم!» أفرادي كه بتوانند علم مرا حمل كنند و به آنها بياموزم. چه كنم، كه علم در اينجا انباشته شده و حَمَله نمييابم! كسي نيست كه اين علم مرا ياد بگيرد و أخذ كند!
بيان چهار دسته از علماء كه قابل تعليم علوم حقيقيّه نيستند:
بَلَي أَصَبْتُ لَقِنًا غَيْرَ مَأْمُونٍ عَلَيْهِ، مُسْتَعْمِلا ً ءَالَةَ الدِّينِ لِلدُّنْيَا، وَ مُسْتَظْهِرًا بِنِعَمِ اللَهِ عَلَيعِبَادِهِ، وَ بِحُجَجِهِ عَلَي أَوْلِيَآئِهِ.
«آري، من به عالِمي رسيدهام كه بتواند از اين علوم مُتراكم و انبوه بهره گيرد، او عالمي است كه فهم، دِرايت، زيركي، هوش و استعدادش خوب است، و ليكن من بر او إيمن نيستم؛ و در تعليم علم به او خائفم؛ و آرامش ندارم. چرا؟ زيرا آن عالم، دينش را آلت وصول به دنيا قرار ميدهد، و با نعمتهاي پروردگار عليه بندگان خدا كار ميكند، و با استظهار و پشت گرمي به نعمتهائي كه خدا به او داده است (از علم و درايت و فهم و بصيرت) به سراغ بندگان خدا رفته، آنها را ميكوبد و تحقير ميكند، و آنها را استخدام خود مينمايد و به ذُلِّ عبوديّت خود در ميآورد؛ و با پشت گرمي به حجّتهاي إلهي و بيّنههاي خدا كه به او ميرسد، أولياء خدا را ميكوبد؛ و آنها را به زمين ميزند و از بين ميبرد.»
برچسب ها:
تحقیق بحث در حديث كميل از امير الومنين عليه السلام پيرامون ولايت فقيه بحث در حديث كميل از امير الومنين عليه السلام پيرامون ولايت فقيه دانلود تحقیق بحث در حديث كميل از امير الومنين عليه السلام پيرامون ولايت فقيه بحث حديث كميل امير الومنين