لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
دسته بندی : وورد
نوع فایل : word (..doc) ( قابل ويرايش و آماده پرينت )
تعداد صفحه : 35 صفحه
قسمتی از متن word (..doc) :
2
بسمه تعالی
1.سر فصلهای مباحث اصول فقه3چيست؟
2.معرفی اجمالی كتاب اصول فقه مرحوم مظفر را بيان كنيد.
3.جايگاه اصول فقه3در كتاب علامه مظفر چيست؟
4.جايگاه مسئله ضد در كتاب اصول الفقه مرحوم مظفر كجاست؟
5.عنوان مسئله ضد در كتاب چه می باشد؟
هَلِ الأَمرُ بِالشَّيئِ يَقتَضی النَّهیُ عَن ضِدِّهِ أم لا؟
6.اولين مسئله ای كه در ضد بحث می شود چيست؟تحرير محل نزاع.
7.برایتحرير محل نزاع مرحوم مظفر در ابتدا چه كاری انجام می دهند؟
ايشان به تعريف كلمات كليدیبحث يعنی ضد، اقتضاء و نهی می پردازند.
8.فرق نقيضين با ضدين از نظر علمای منطق چيست؟
نقيضين عبارتند از دو امر كه يكی وجودی است و ديگریعدم همان وجود می باشد كه باهم معانده ومنافرت دارند و در يك محل نمی توانند جمع نه شوند و نه رفع شوند. مانند انسان و لاانسان كه باهم معاندند واجتماع و ارتفاعشان در يك محل ممكن نيست.ضدين عبارتند از دو امر وجودی كه با هم معانده ومنافرت دارند ونمی توانند در يك محل جمع شوند اما ارتفاعشان ممكن است مانند سفيد و سياه كه با هم در يك مجل جمع نمی شوند اما ارتفاعشان شدنی است.
9.دو وجه اشتراك و دو وجه افتراق بين نقيض و ضد بنويسيد؟
وجه اشتراك: هر دو با شيئ ديگر معانده و تنافیدارند. و هر دو با طرف مقابلشان در يك محل جمع نمی شوند.
وجه افتراق: يك طرف از دو نقيض امر عدمی است ولی در ضدين هردو وجودی هستند. نقيضين قابل ارتفاع نيستند اما ضدين قاابل ارتفاع می باشند.
10.مراد علمای اصول از كلمه ضد چيست؟
مرحوم مظفر میفرمايند: مراد از كلمه ضد كه علمای اصول در اين باب به كار میبرند شامل هر معاند و منافری
2
می گردد يعنی هم نقيض منطقی را در بر می گيرد وهم ضد منطقی را. و كسی خيال نكند مراد از ضد در اين مسئله ضد به معنای منطقیو فلسفی است.
11.ضد عام و ضد خاص از نظر اصوليون به چه معناست؟
ضد عام امر عدمی است كه مراد همان نقيض منطقیون در اصطلاحات علم منطق می باشد. ضد خاص امر وجودی است كه مراد همان ضد در اصطلاح منطقيون می باشد.
12.اقوال علمای اصول را در مسئله ضد بنويسيد؟
قول اول: امر به شيئ مقتضی نهی از ضد نيست. قول دوم: امر به شيئ مقتضینهی از ضد هست. قول دوم منقسم می شود به چند قول: كسانی كه قائل به اقتضای انر بر نهی هستند الف) به دلالت مطابقی ب) به دلالت تضمنی ج) به دلالت التزامی به صورت بين بمعنی الاخص(لفظيه) يا به صورت بين بمعنی الاعم(عقليه).
13.دلالت يعنی چه؟ اقسام آن را بنويسيد؟
دلالت يعنی از علم به چيزی به چيز ديگری علم پيدا كنيم. دخان:دال، نار: مدلول، نسبت بين آن دو: دلالت. و برسه قسم است:1.طبعی: آن است كه از طبع و طبيعت چيزیبه چيز ديگری پی ببريم. مانند دلالت زردی صورت بر بيماری.2.عقلی: فقط از راه عفل به چيزی پیببريم. مانند اينكه با ديدن مصنوع پی به صانع ببريم.3. وضعی: آن است كه به وسيله وضع واضعی باشد. كه خود بر دو قسم است: لفظیو غير لفظی. لفظی همان دلالت الفاظ بر معانی موضوع له می باشد. غير لفظی مانند دلالت علائم راهنمايی ورانندگی بر معانی خاص خود. دلالت لفظی هم به نوبه خود بر سه قسم است: بالمطابقه : با گفتن يك لفظ كل معنای موضوع له اراده می شود مانند كتابم گم شد. بالتضمن: با گفتن يك لفظ فقط يك جزء از معنای موضوع له اراده شده است مانند كتابم پاره شد. بالالتزام: با گفتن لفظ معنايی خارج از معنای موضوع له اراده شده كه البته با هميشه در خارج با معنای موضوع له ملازم است مانند قلم را بياور كه هميشه با دوات همراه و ملازم است.
14.اثبات ملازمه بين دو شيئ يا به تعبير ديگر لزوم بر چند قسم است؟
4
لزوم دو قسم است: بين و غير بين. لزوم بين هم بر دو قسم است: بين بمعنی الاعم(دلالت عقليه) و بين بمعنی الاخص(دلالت لفظيه).
لزوم بين بمعنی الاخص: با تصور ملزوم، به لازم و ملازمه پی برده شود. با تصور آتش به حرارت و ننسبت بين آن دو پی میبريم.
لزوم بين بمعنی الاعم: با تصور لازم و ملزوم و نسبت بين آنها به ملازمه پی می بريم. اثنين نصف الاربع. با تصور2و4ونسبت بين آن دو به ملازمه پی می بريم.
لزوم غير بين: با تصور لازم و ملزوم ونسبت بين آن دو به ملازمه نمی رسيم بلكه برای اثبات ملازمه به دليا مستقلی نياز داريم. مانند تغير عالم. وجود با تغير ملازمه دارد با تصور تك تك آن دو و نسبت بين آن دو به اين ملازمه پی نمی بريم بلكه نياز به دليل جداگانه ای دارد.
15.در عنوان بحث مسئله ضد اگر به جایكلمه(يقتضی) كلمه(يستلزم) قرار دهيم چه می شود؟
با اين كار دو قول يعنی دلالت مطابقی و تضمنی از عنوان بحث خارج می شود. چون استلزام يعنی لزوم و ملازمه. ومطابقه وتضمن، ملازمه نيستند.
16.مرحوم مظفر در بكار گيری كلمه(يقتضی)يا (يستلزم)در عنوان بحث مسئله ضد چه كرده اند؟
استاد مظفر كلمه (اقتضا) را بكار برده اند تا تمام اقوال در محل بحث داخل شود. يعنی وقتی گفته می شود: آيا امر به شيئ اقتضای نهی از ضد را دارد يا نع؟ اين اقتضا عام است و به معنی دلالت می باشد و هر سه نوع دلالت مطابقی و تضمنی و التزامی(با دو قسمش) و دلالت عقليه را هم شامل می شود. چون معنی اقتضا عدم الانفكاك است و در حقيقت عبارت به اين معنا است: الأَمرُ بِالشَّيئِ هَل لابُدَّ مِنهُ النَّهیُ عَن ضِدِّهِ أم لا؟ كه اين لابديت چه به نحو مطابقه باشد چه تضمن چه التزام باشد چه دلالت عقليه فرقی نمی كند.
17.امر استقلالی و امر ضمنی تبعی را با مثال توضيح دهيد؟
امر ب دو قسم است: امر استقلالی و امر ضمنی تبعی. امر استقلالی مثل صَلِّ مستقيما مولا به او خطاب می كند نماز بخوان. و امر ضمنی تبعیآن است كه مولا مستقيما به او خطاب نمی كند بلكه يك امر ضمنی غيری تبعی است مثل امر به مقدمه واجب بنا به قول كسانی كه می گويند مقدمه واجب، واجب است. وقتی مولا گفت صَلِّ يك امر ضمنی غيری از آن ترشح می كند به وضو. گويا مولا در كنار صَلِّ گفته تتَوَضَّأ.
4
18.نهی استقلالی ونهی تبعی ضمنی را با مثال توضيح دهيد؟
نهی ب دو قسم است: نهی استقلالی و نهی ضمنی تبعی. نهی استقلالیآن است كه مولا مستقلا يك شيئ را مورد خطاب نهی قرار دهد مانند لاتَكذِب. و نهی ضمنی تبعی آن است كه مولا فقط گفته: لاتَشرِبِ الخَمرَ. از اين نهی استقلالی مولا يك نهی ضمنی تبعی ديگری نيز فهميده می شود كه عبارت است از:لاتَجلِس عَلی مائِدَهٍ فيها خَمرٌ.
19.مراد اصوليون از نهی در عنوان بحث مسئله ضد چيست؟
مرادمان از نهی در بحث ضد، نهی ضمنی تبعی مولوی است. ما كه می گوييم امر به شيئ مقتضی نهی از ضد می باشد مراد ما اين است كه مولا به مجرد اين كه گفت: صَلِّ اين امر است ولی ضمنا از اين امر استفاده می كنيم كه مولا نهی كرده است از اضداد صلاه. يعنی نهی ضمنی مولا هم تعلق گرفته است به ترك صلاه. يعنی مولا فرموده: لاتَترُكِ الصَّلاه و لاتَشرِب و لاتَأكُل و لاتَتَكَلَّم حينَ الصَّلاه. پس مراد ما از نهی،نهی ضمنی تبعی مولوی است.
20.نظرمتقدمين ومتأخرين رادرباره معنی نهی بنويسيد.
علمای متقدم می فرمايند:معنای نهی طلب الترك است ولی متأخرين می گويند:معنای نهی زجرعن الفعل ولازمه آن طلب الترك می باشد.
21.به نظرمتقدمين مطلوب ازنهی چيست؟ نظرمرحوم مظفرچيست؟
متقدمين می گويند معنای نهی طلب الترك است ولی متأخرين می گويند معنای آن زجرعن الفعل است و لازمه آن طلب الترك می باشد. متقدمين به يكديگر اشكال كرده اند كه طلب ترك محال است چون ترك ، عدم ازلی است ومعنا ندارد كسی شيئ معدوم را طلب كند. لذابه جای ترك بگوييم كف النفس(خودداری).همين اختلاف باعث شد كه در نهیيك عنوانی باب شود وآن اين كه اگر معنی نهی طلب است ،يا طلب الترك است آيا مطلوب نهی
برچسب ها:
تحقیق اصول 37 ص اصول 37 ص دانلود تحقیق اصول 37 ص اصول تحقیق اصول